نگارجوننگارجون، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

نگارجون عشق مامان و بابا

سفرهای زمستونی نگاری

دو هفته هست که اخر هفته ها رفتیم شمال هفته اول رفتیم انزلی با دوست بابا مهرداد وخانومش هوا حسابی سرد ولی خوش گذشت حسابی شیطونی کردی عیب نداره الان وقت شیطنت شماست این هفته هم رفتیم تنکابن  و  شمااز فرصت استفاده کردی  من کنکور داشتم شما هم رفتی شمال ما هم با عمو علی خیلی خوب بود این هفته هم گذشت فردا با شما و بابا میریم لباس بگیریم واسه عروسی دایی امیر جون
6 بهمن 1390

نقاشی

نگار گلم حدود یکی دو هفته است که با هم اشکال مختلف کار می کنیم و شبها با داستان می خوابی یعنی میگی دادا <داستان> شکل جوجو شکل تاب تاب عباسی شکل بشقاب و قاشق <امنه گاش> شکل A شکل B شکل C شکل O چش چش دو ابرو <چ چ ابو بو> ...
12 دی 1390

محرم

گل خوشگلم امروز ١٣ ماه محرم دوشنبه روز تاسوعا بابا حاجی اینا حلیم داشتن بابا مهرداد دو سه روز خیلی زحمت کشید شما هم سحر تاسوعا بیدار شدی و موقع کشیدن حلیم بابا رو دل گرم کردی الان چند شب که خوب نمی خوابی تا صبح شب زنده داری می کنی ما رو هم به فیض می رسونی میخواستم فقط تشکر کنم ناراحت نشو فقط وقتی نمی خوابم این جوری می شم باشه گلم شکایت نمی کنم مامان شدم واسه همینا دیگه ...
19 آذر 1390