روزای شلوغ اخر سال

گل خوشگلم اسفند ماه همیشه ماه شلوغی واسه ما ایرانی هاست چون اخرین ماه سال مامانا خونه تکونی دارن بابا هم باید حساب کتاباشون جمع و جور کنن در کل همه یه جورایی عجله دارن 

و شما خانم کوچولوی شیطون هیچ وقت نمیذاری خونمون تمیز بمونه ای بابا ای بابا

دیشب با بابا مهرداد جونی و عمه جونی رفتیم کنسرت شهرام شکوهی و شما هم موندی پیش مادر جون 

یه سال دیگه که بزرگتر شی شما رو هم میبرم کنسرت تا بهت خوش بگذره عزیز دلم 

مامانی امروز به اتفاق بابا دایی مرتضی جونی اومدیم کارخونه تا من بابا به کارامون برسیم و شما هم واسه خودت حسابی بازی کنی الانم داری دوچرخه بازی میکنی

عید میخایم بریم یه جای خوب شایدم خونه موندیم اگه رفتیم عکساشو میذارم عزیزم

امروز کارخونه چندتا بازرس اومده بودن کلی واسشون بلبل زبونی کردی (البته من نینی کوچولوهارو اگه دستشون تو دهنشون نکنن دوست دارم) اقاهه مونده بود تو چی میگی 

خدا کنه دایی وعمو علی زود از سوارکاری برگردن من دارم یخ میزنم میخوام برم خونه بخوابم شما چرا خسته نمیشی بخوابی