نگارجوننگارجون، تا این لحظه: 14 سال و 2 روز سن داره

نگارجون عشق مامان و بابا

بدون عنوان

نگاری جونم سلام  امروز میخوام واست عکسات بذارم از تولد با هم کلاس رفتیم و......... حدودا سه هفته هست که دوباره داری می ری مهد اما این رفعه یه فرقی هست شما میری مهدی که عمه ارزو اونجا کار می کنه و اگه یه روز نری گریه می کنی می گی من کلاس نرفتم  جملات جالب نگار که فقط مخصوص خودش 1.من دوست  داری 2.اینجوری  3.جوجو مینا کجاست وقتی بابا خسته هست  4.مال منه ...
12 مرداد 1391

بدون عنوان

نگاری گلم این چهارشنبه تولد 2 سالگی شماست و من خیلی خوشحال هستم روز چهارشنبه چون همه سرشون شلوغ جمعه ظهر تولدت میگیریم تا بتونیم مهمون بیشتری داشته باشیم  دایی سجاد از اول اردیبهشت میگفت بزارید من انتحانام بدم بعد بیان با هم مهمونی بگیریم ولی نمیشه خیلی دیگه دور میشیم   حدود چند روز پیش پدر جون مشغول به کار شدم  شما هم با ما میای اینجا با خانوم سالاری وعلی اقا دوست شدی و دوست داری بری بیرون واسم جالب که با بزرگتر ها بیشتر از بچه ها خودت مشغول میکنی و حوصلت سر نمیره عمو علی هم اینجا کار میکنه و هر وقت بیکار میشه شمارو میبره بیرون و ازت عکس میگیره حسابی بهت خوش میگذره ماشینت هم اوردم اینجا ماشین بازی میکنی و بین سالن ها باماشی...
25 ارديبهشت 1391

بدون عنوان

عید نوروز مبارک  از همه عزیزانی که واسمون پیام میذارن و به پیجمون افتخار میدن ممنونیم    ...
20 اسفند 1390

بدون عنوان

مامانی ماه اسفند داره تمام میشه کم کم داریم به عروسی دایی جونی نزدیک میشیم من خیلی خوشحالم گلم این ماه سرمون حسابی شلوغ بود خونه تکونی داشتیم بابایی اینا رفتن کربلا برگشتن بابای کمرش یه کوچولو درد گرفت ما مجبور شدیم چند روز بریم کارخونه البته خوش گذشت شما هم حسابی بازی کردی با خانم سالاری و علی اقا به هاپو و جوجه ها نون میدادی   ...
20 اسفند 1390