نگارجوننگارجون، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

نگارجون عشق مامان و بابا

بدون عنوان

شروع مجدد وبلاگ نویسی مون مبارک جوجه من تابستون 95 خیلی خوب گذشت بدون دغدغه مسافراتای زیاد والبته سفر سه هفته ای بابا مهرداد به اروپا پاییز 95 نگار من کلاس اول شروع میکنه و هم یه عالمه دلشوره دارم واسه دختر قشنگم و هم خوشحال که عشقم میره مدرسه و میزاره مامان به کاراش برسه نگارم بدون همیشه عاشقتم امروز اگه بتونم میخوام یه سری عکس جدید واست بزارم ...
29 شهريور 1395

بدون عنوان

دخمل قشنگم این روزا که تند تند داره میاد میره ما دوتا هم حسابی سرگرمیم طوری که وقت کم میاریم با همبشینیم یه کارتون خوب ببینیم عیب نداره در عوضش شما داری زبان انگیلسی میخونی و الان رنگها رو کامل بلدی میتونی سلام بدی اسمت بگی وبه چند تا سوال انگلیسی که ازت میپرسیم کامل جواب بدی و این برای من که مامان شما هستم کاملا خوشحال کننده هست خیلی شیرین زبون شدی هر هفته یه روز با من میای کارخونه و با خانم نصیری و خانم سالاری حسابی بازی میکنی و شب که با هم میریم خونه اونقدر خسته هستی که زود میخوابی عزیزم تو تواین سن مستقلا مسواک میزنی شب تنها میخوابی و غذات خودت میخوری خیلی دوست دارم و به داشتنت افتخار میکنم    ...
7 مرداد 1392

روزای شلوغ اخر سال

گل خوشگلم اسفند ماه همیشه ماه شلوغی واسه ما ایرانی هاست چون اخرین ماه سال مامانا خونه تکونی دارن بابا هم باید حساب کتاباشون جمع و جور کنن در کل همه یه جورایی عجله دارن  و شما خانم کوچولوی شیطون هیچ وقت نمیذاری خونمون تمیز بمونه ای بابا ای بابا دیشب با بابا مهرداد جونی و عمه جونی رفتیم کنسرت شهرام شکوهی و شما هم موندی پیش مادر جون  یه سال دیگه که بزرگتر شی شما رو هم میبرم کنسرت تا بهت خوش بگذره عزیز دلم  مامانی امروز به اتفاق بابا دایی مرتضی جونی اومدیم کارخونه تا من بابا به کارامون برسیم و شما هم واسه خودت حسابی بازی کنی الانم داری دوچرخه بازی میکنی عید میخایم بریم یه جای خوب شایدم خونه موندیم اگه رفتیم عکساشو م...
23 اسفند 1391

بدون عنوان

عزیز دلم دو روز عمه ارزو اومد پیشمون موندخوش گذشت این هفته تهران بابت الودگی هوا تعطیل شده تمام هفته خونه بودیم البته خوب بود شما سرما خوردی بیرون نری بهتره هفته گذشته خونه خاله نشاط رفتیم شما با جانان کلی بازی کردی بهت خوش گذشت شما دوو تا شیطون تمام خونه رو بهم ریختین وای چقدر گوشم درد میکرد نتونستم با خاله کمک کنم کاش چند تا عکس ازتون میگرفتم
14 دی 1391